سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این دانش دین است، پس نیک بنگرید که از چه کسی دین خود رامی گیرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حاکم اسلام یا پدری مهربان‏

حاکم اسلام یا پدری مهربان‏

 هنگامی که امام حسن علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام از به

خاک سپردن امیرمؤمنان به سوی خانه برمی‏گشتند،ناله‏ی ضعیفی به

 گوش ایشان رسید، گویی این صدای دلخراش از درون خرابه می‏آمد.

آن دو امام که تربیت شده‏ی مکتب وحی بودند و خود را مسئول ضعیفان

 و بینوایان می‏دانستند با شنیدن آن صدای ضعیف وارد خرابه شدند، در

 آنجا پیرمرد نابینا و زمین‏گیری را یافتند که خود را آلوده کرده و ناله‏ی

ضعیفی دارد، احوالش را پرسیدند، پیرمرد در پاسخ گفت:

می‏بینید که من نابینا و زمین‏گیر هستم، شخصی بود که به طور مداوم

 روزی یک مرتبه مرا مورد تفقّد خود قرار می‏داد، بدن و لباسم را تمیز

 می‏کردومراخشک می‏نمودحتّی غذارالقمه کرده،دردهانم می‏گذاشت.

 سخنش که به اینجا رسید بغض گلویش را فشار داد، آهی جانسوز

کشید و گفت:

اکنون سه روز است که بسیار گرسنه‏ام و خود را کثیف کرده‏ام ولی

 نمی‏دانم چرا آن شخص نیامده؟!

امام حسن وامام حسین علیهماالسلام باشنیدن سخنان آن پیرمردپرسیدند:

 آیا از آن شخص نشانه‏ای در نظر داری؟

پیرمرد پاسخ داد: من که نابینا هستم، فقط این نشانه را به یاد دارم که

 وقتی او واردخرابه می‏شدزمزمه‏ی ذکرخدا از همه‏ی اشیای اینجاحتّی

 سنگ‏ریزه‏های خرابه به گوشم می‏رسید.

در اینجا بود که آن دو بزرگوار اشک در چشمانشان حلقه زد و فرمودند:

 ای پیرمرد، شخصی که نشانه‏های او را گفتی پدر ما علی بن‏ابی‏طالب

علیه‏السلام بوده که ما هم اکنون از خاک‏سپاریش بازمی‏گردیم.

پیرمردباشنیدن خبرناگوار شهادت امیرمؤمنان علیه‏السلام آهی کشید،

 روی خاک افتاد و جان سپرد.

باکمی دقّت به این داستان خواهیم یافت که این مسئله یکی از

بزرگ‏ترین شاهکارهای امیرمؤمنان علی علیه‏السلام است، شخصی

 که رهبر یک مملکت بسیار بزرگ و در حقیقت بزرگ‏ترین قدرت دنیای

 آن روز، بامسئولیت‏های عظیمی از قبیل مشاکل مملکتی و اجتماعی

و... چنان احساس مسئولیت می‏کند که رسیدگی به نابینایی ناتوان و

زمین‏گیر را جزو برنامه کار روزانه‏ی خود قرار می‏دهد و بدون هیچ

تکبّری، او را تر و خشک نموده و غذایش می‏دهد.

این شیوه برخوردِیک رهبر باضعیف‏ترین فردجامعه در تاریخ بشریت هرگز

مشاهده نشده و نخواهد شد، مگر در مورد رهبران الهی علیهم‏السلام.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 89/6/5 :: ساعت 7:23 عصر )
»» امام رحمت حتی برای دشمن‏

امام رحمت حتی برای دشمن‏

 پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مظهر رحمت و

 شفقت بوده تا جایی که قرآن کریم ایشان را رحمتی از جانب خداوند

متعال برای جمیع عالمیان معرفی می‏کند:

«وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ». [1] .

امیرمؤمنان حضرت علی علیه‏السلام نیز همین حالت را داشتند و برای

 همگان رحمت بودند تا جایی که ایشان را پدر یتیمان لقب داده‏اند.

در متون تاریخی آمده است که، وقتی امیرمؤمنان علی علیه‏السلام بر

 اثر ضربت زهرآگین ابن‏ملجم بستری شدند، طبیبان معالج برای امام

 شیرگاوتجویزکردند،هنگامی که این خبربه کودکان یتیم وبی‏سرپرست

کوفه رسید، ساعتی نگذشت که دهها مرد و زن و گروهی از کودکان

 بی‏سرپرست هر کدام با ظرف شیری مقابل خانه‏ی امام تجمّع کردند تا

شاید با شیری که آورده‏اند برای حامی یتیمان و پدر مهربانشان بهبودی

 حاصل شود، حضرت نیز در حد لازم تناول می‏فرمودند و بقیه‏ی آن را

 برای ابن‏ملجم (قاتل خود) می‏فرستادند.

*******

پاورقی:1- سوره انبیاء،آیه107



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 89/6/5 :: ساعت 7:15 عصر )
»» صلوات بر امیرالمؤمنین

صلوات بر امیرالمؤمنین

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ أَخِی نَبِیِّکَ وَوَلِیِّهِ

 وَصَفِیِّهِ وَوَزِیرِهِ ،وَمُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ ، وَمَوْضِعِ سِرِّهِ ،وَبابِ حِکْمَتِهِ ،

 وَالنَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ ،وَالدَّاعِی إِلَی شَرِیعَتِهِ ،وَخَلِیفَتِهِ فِی أُمَّتِهِ ، وَمُفَرِّجِ

 الْکُرَبِ عَنْ وَجْهِهِ ، قاصِمِ الْکَفَرَةِ ،وَمُرْغِمِ الْفَجَرَةِ ،الَّذِی جَعَلْتَهُ مِنْ

 نَبِیِّکَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی .اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ،وَعادِ مَنْ عاداهُ

 ، وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ ،وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَالْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الْأَوَّلِینَ

وَالْآخِرِینَ ، وَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْصِیاءِ أَنْبِیائِکَ

یَا رَبَّ الْعالَمِینَ.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 89/6/5 :: ساعت 11:18 صبح )
»» ازقضاوتهای حضرت علی(ع)

ازقضاوتهای حضرت علی(ع)

 تفرقه بین گواهان و کشف جرم‏

دختری بی‏گناه به نزد عمر آورده به زنای او گواهی دادند، و اینکه سرگذشت وی: در کودکی پدر و مادر را از دست داده مردی از او سرپرستی می‏کرد، آن مرد مکرر به سفر می‏رفت، دختر بزرگ شده و به مرتبه زناشوئی رسید، همسر آن مرد می‏ترسید شوهرش دختر را به عقد خود درآورد، از این رو حیله‏ای کرد و عده‏ای از زنان همسایه را به منزل خود فراخواند تا او را بگیرند و خود با انگشت، بکارتش را برداشت.

شوهرش از سفر بازگشت، زن به او گفت: دخترک مرتکب فحشاء شده، و زنان همسایه را که در ماجرایش شرکت داشتند جهت گواهی حاضر ساخت. مرد قصه را نزد عمر برد و مطرح نمود، عمر حکم نکرد و گفت: برخیزید نزد علی بن ابیطالب برویم. آنان برخاسته و همه با هم به محضر امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شدند و داستان را برای آن حضرت بیان داشتند.

امیرالمومنین علیه‏السلام به آن زن رو کرد و فرمود: آیا بر ادعایت گواه داری؟

گفت: آری، بعضی از زنان همسایه شاهد من هستند، و آنان را حاضر ساخت. آنگاه حضرت شمشیر را از غلاف بیرون کشید و در جلو خود قرار داد و فرمود: تمام زنها را در حجره‏هایی جداگانه داخل کنند، و آنگاه زن آن مرد را فراخوانده بازجوئی کاملی از او به عمل آورد ولی او همچنان بر ادعای خود ثابت بود، پس او را به اتاق سابقش برگرداند و یکی از گواهان را احضار کرد و خود، روی دو زانو نشست و به وی فرمود: مرا می‏شناسی؟ من علی بن ابیطالب هستم و این شمشیر را می‏بینی شمشیر من است و زن آن مرد، بازگشت به حق نمود  و او را امان دادم، اکنون اگر راستش را نگویی تو را خواهم کشت.زن بر خود لرزید و به عمر گفت: ای خلیفه! مرا امان ده، الان حقیقت حال را می‏گویم.

امیرالمومنین علیه‏السلام به وی فرمود: پس بگو.

زن گفت: به خدا سوگند حقیقت ماجرا از این قرار است: چون زن آن مرد، زیبایی و جمال دختر را دید، ترسید شوهرش با او ازدواج نماید از این جهت ما را به منزل خود فراخواند و مقداری شراب به او خورانید و ما او را گرفتیم و خود با انگشت بکارتش را برداشت. در این موقع امیرالمومنین علیه‏السلام فرمود: الله اکبر! من اولین کسی بودم پس از حضرت دانیال که بین شهود تفرقه انداخته از این راه حقیقت را کشف کردم، و سپس بر تمام زنانی که تهمت به ناحق زده بودند حد افتراء جاری کرد، و زن را وادار نمود تا دیه بکارت دختر چهارصد درهم را به او بپردازد و دستور داد آن مرد، زن جنایتکار خود را طلاق گفته همان دختر را به همسری بگیرد و آن حضرت علیه‏السلام مهرش را از مال خود مرحمت فرمود.

پس از اتمام و فیصله قضیه، عمر گفت: یا اباالحسن! قصه حضرت دانیال را برای ما بیان فرمایید.

امیرالمومنین علیه‏السلام فرمود: دانیال کودکی یتیم بود که پیرزنی از بنی اسرائیل عهده دار مخارج و احتیاجات او شده بود، و پادشاه آن وقت دو قاضی مخصوص داشت که آنها دوستی داشتند که او نیز نزد پادشاه مراوده می‏نمود وی زنی داشت زیبا و خوش‏اندام، روزی پادشاه برای انجام ماموریتی به مردی امین و درستکار محتاج گردید، قضیه را با آن دو قاضی در میان گذاشت و به آنان گفت: مردی را که شایسته انجام این کار باشد پیدا کنید، آن دو قاضی همان دوست خود را به شاه معرفی نموده او را به حضورش آوردند، پادشاه آن مرد را برای انجام آن ماموریت موظف ساخت. آن شخص آماده سفر شد ولی پیوسته سفارش همسر خود را به آن قاضی نموده تا به او رسیدگی کنند. مرد به سفر رفت و آن دو قاضی به خانه دوست خود رفت و آمد می‏کردند، و از برخورد زیاد با زن به او دلبسته شده تقاضای خود را با وی در میان گذاشتند ولی با امتناع شدید آن زن مواجه شدند تا اینکه عاقبت به او گفتند: اگر تسلیم نشوی تو را نزد پادشاه رسوا می‏کنیم تا تو را سنگسار کند.

زن گفت: هر چه می خواهید بکنید.

آن دو قاضی تصمیم خود را عملی نموده نزد پادشاه بر زنای او گواهی دادند، پادشاه از شنیدن این خبر بسی اندوهگین گردید و از آن زن در شگفت شد و به آن دو قاضی گفت: گواهی شما پذیرفته است ولی در این کار شتاب نکنید و پس از سه روز وی را سنگسار نمایید!

در این سه روز منادی به دستور شاه در شهر ندا داد که: ای مردم! برای کشتن آن زن عابده که زنا داده حاضر شوید و آن دو قاضی هم بر آن گواهی داده‏اند.

مردم از شنیدن این خبر حرفها می‏زدند، پادشاه به وزیر خود گفت: آیا نمی‏توانی در این باره چاره بیندیشی؟ گفت: نه تا این که روز سوم، وزیر برای تفریح از خانه بیرون شد، اتفاقا در بین راهش به کودکانی برهنه که سرگرم بازی بودند برخورد نموده به تماشای آنان پرداخت، و دانیال که کودکی خردسال میان آنان با ایشان بازی می‏کرد، وزیر او را نمی‏شناخت. دانیال در صورت ظاهر به عنوان بازی، ولی در حقیقت برای نمایاندن به وزیر، کودکان را در اطراف خود گرد آورد و به آنان گفت: من پادشاه و دیگری زن عابده، و آن دو کودک نیز دو قاضی گواه باشند. و آنگاه مقداری خاک جمع نمود و شمشیری از نی به دست گرفت و به سایر کودکان گفت: دست هر یک از این دو شاهد را بگیرید و در فلان مکان ببرید، و سپس یکی از آن دو را فراخوانده، به او گفت: حقیقت مطلب را بگو وگرنه تو را خواهم کشت. (وزیر این جریانات را مرتب می‏دید و می‏شنید). آن شاهد گفت: گواهی می‏دهم که آن زن زنا داده است.

دانیال گفت: در چه وقت؟

گفت: در فلان روز.

دانیال گفت: این یکی را دور کنید. و دیگری را بیاورید، پس او را به جای اولش برگردانده و دیگری را آوردند.

دانیال به او گفت: گواهی تو چیست؟

گفت: گواهی می‏دهم که آن زن زنا داده است.- در چه وقت؟- در فلان روز.

با چه کسی؟

با فلان، پسر فلان.

در کجا؟

در فلان جا.

و او برخلاف اولی گواهی داد. در این وقت دانیال فرمود: الله اکبر! گواهی دروغ دادند. و آنگاه به یکی از کودکان دستور داد میان مردم ندا دهد که آن دو قاضی به زن پاکدامن تهمت زده‏اند و اینک برای اعدامشان حاضر شوید.

وزیر، تمام این ماجرا را شاهد و ناظر بود، پس بلادرنگ به نزد پادشاه آمد وآنچه را که دیده بود گفت.

پادشاه آن دو قاضی را احضار نموده به همان ترتیب از آنان بازجویی به عمل آورده و گواهیشان مختلف بود، پادشاه فرمان داد بین مردم ندا دهند که آن زن بری و پاکدامن است و آن دو قاضی به وی تهمت زده‏اند و سپس دستور داد آنان را دار زدند. [1] .

و نظیر همین خبر را کلینی (ره) در کافی چنین نقل کرده: در زمان خلافت امیرالمومنین علیه‏السلام دو نفر با هم عقد برادری بستند؛ یکی از آنان قبل از دیگری از دنیا رحلت کرد و به دوست خود وصیت کرد که از یگانه دخترش نگهداری کند، آن مرد دختر دوست خود را به خانه برد و از او مراقبت کامل می‏نمود و مانند یکی از فرزندان خودش او را گرامی می‏داشت، اتفاقا برای آن مرد مسافرتی پیش آمده و به سفر رفت. و سفارش دختر را به همسر خود نمود. مرد سالیان درازی سفر ماند و در این مدت دختر بزرگ شده و بسیار زیبا بود، و آن مرد هم پیوسته در نامه‏هایش سفارش دختر را می‏نمود، همسر مرد چون جمال و زیبایی دختر را دید ترسید که شوهرش از سفر برگشته با او ازدواج نماید از این جهت نیرنگی کرد و زنانی چند را به خانه خود فراخواند و آنان دختر را گرفته و خود با انگشت، بکارتش را برداشت.

مرد از سفر برگشت و به منزل رسید، سپس دختر را به نزد خود فراخواند، ولی دختر در اثر جنایتی که آن زن بر او وارد ساخته بود از حضور به نزد مرد شرم می‏کرد و چون مرد زیاد اصرار نمود زنش به او گفت: او را به حال خود بگذار که مرتکب گناهی بزرگ شده و بدین سبب خجالت می‏کشد نزد تو بیاید؛ و به دخترک نسبت زنا داد.

مرد از شنیدن این خبر سخت ناراحت شده و با قیافه‏ای خشمناک به نزد دختر آمده به شدت او را سرزنش نمود و به وی گفت: وای بر تو! آیا فراموش کردی آن محبتها و مهربانیهای مرا؟! به خدا سوگند من تو را مانند خواهر و فرزند خود می‏دانستم و تو نیز اگر خود را دختر من می‏دانستی، پس چرا مرتکب چنین کار خلافی شدی؟

دختر گفت: به خدا سوگند من هرگز زنایی نداده‏ام و همسرت به من تهمت می‏زند و ماجرای زن را برای مرد بازگو کرد. مرد دست دختر و زن خود را گرفته به طرف خانه امیرالمومنین علیه‏السلام روانه گردید و ماجرا را برای آن حضرت علیه‏السلام بیان داشت و زن نیز به جنایتی که مرتکب شده بود اعتراف کرد. اتفاقا امام حسن علیه‏السلام در محضر پدر بزرگوار خود نشسته بود، امیرالمومنین به او فرمود: بین آنان داوری کن!

آن حضرت علیه السلام گفت: سزای زن دوتاست؛ یکی حد افتراء برای تهمتش و دیگری دیه بکارت دختر.

امیرالمومنین علیه‏السلام فرمود: درست گفتی... [2] .

*******

پاورقی:1- فروع کافی،کتاب القضاء والاحکام،باب النوادر،حدیث9..تهذیب،بابالزیادات فی القضاء والاحکام،حدیث59

2- فروع کافی،کتاب الحدود،باب حدالقاذف،حدیث12



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 89/6/5 :: ساعت 11:10 صبح )
»» پیروان واقعی معاویه

پیروان واقعی معاویه

 کلمه ناقه در عربی به معنی شتر ماده است و کلمه جمل به معنی شتر نر می باشد. بعد از جنگ صفین که میان امیرالمؤ منین (علیه السلام) و معاویه در سرزمین صفین به وقوع پیوست. بعد از جنگ شتر سواری از مردم کوفه که مرکز خلافت حضرت علی (علیه السلام) بود وارد شام پایتخت معاویه شد. یکی از شامیان چون آن مرد کوفی را با شتر دید با وی گلاویز شد و گفت: این ناقه که تو بر آن سواری مال من است و تو آن را در صفین هنگامی که در رکاب علی (علیه السلام) بودی از من گرفتی!

مرد کوفی منکر شد گروهی از شامیان نیز به طرفداری از مرد شامی برخاستند و برای حل این دعوا جملگی نزد معاویه رسیدند.

مرد شامی پنجاه نفر شاهد را آورد که ناقه حاضر متعلق به اوست. شاهدان نیز موضوع را گواهی کردند. معاویه هم دستور داد تا شتر را بگیرند و به مرد شامی بدهند!!

مرد کوفی وقتی موضوع را چنین دید گفت: ای معاویه شاهدان همگی گفتند: این ناقه متعلق به این مرد شامی است در صورتی که این شتر ناقه نیست بلکه جمل است و آن ماده نیست بلکه نر است و این هم علامت آن.

معاویه گفت: با این وصف چون شهود گواهی داده اند حکم صادر شده است و باید اجرا شود! سپس معاویه مرد کوفی را به خلوت برد و قیمت شتر را از او پرسید و دو برابر قیمت آنرا به وی بخشید.

آنگاه به او گفت: از جانب من به علی بگو در جنگ آینده با صد هزار نفر از مردمی که میان شتر نر و ماده فرق نمی گذارند با تو روبرو خواهم شد. [1] .

*******

پاورقی:1- مروج الذهب مسعودی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 89/6/5 :: ساعت 10:46 صبح )
»» داستان دوستان

داستان دوستان

جواب به یک اعتراض

روزی امام مجتبی علیه‏السلام با لباسی آراسته و با شکوهی خاص در حالی که سوار بر مرکبی زیبا بود از کوچه‏های مدینه عبور می‏کرد. در مسیر راه پیرمردی یهودی در کمال پریشانی و گرسنگی عنان مرکب امام را گرفت و گفت: «ای پسر پیغمبر سؤالی دارم، منصفانه جواب دهید.»

حضرت علیه‏السلام فرمود: «بپرس!»

یهودی گفت: «جد شما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر.»

«دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»

تو به اعتقاد خود مؤمنی و من کافرم، لیکن تو را همواره اسبها و غلامان و کنیزان و لباس‏های فاخر و خانه‏ها و فرشهای رنگین و غذاهای لذیذ آماده است، اما من که یهودی و کافر می‏باشم دنیای تو را بهشت می‏نگرم و دنیا نسبت به من زندان است، به گونه‏ای که از هر جهت بیچاره‏ام.»

امام علیه‏السلام در حالی که تبسم شیرینی بر لب داشت فرمود:

«ای پیر! اگر تو نظر کنی به آنچه خداوند در آخرت برای مؤمنان آماده فرموده و نعمت‏های بهشتی ما را با نعمت‏های دنیوی مقایسه کنی، آنگاه خواهی فهمید که من در این دنیا در زندانم، و اگر جایگاه کفار و منافقان و عذاب‏های آنان را در قیامت می‏دیدی هر آینه می‏فهمیدی که تو اکنون در بهشت و با کمال فراغت زندگی می‏کنی.»[1] .

********

پاورقی:1- فصول المهمه،ابن صباغ مالکی،ص138



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 89/6/3 :: ساعت 6:18 عصر )
»» پاسخ نیکی

پاسخ نیکی

انس بن مالک گوید:

«یکی از کنیزان امام حسن علیه‏السلام شاخه‏ی گلی را به آن حضرت اهدا کرد.

امام علیه‏السلام آن گل را گرفت و به او فرمود:

«تو را در راه خدا آزاد ساختم.»

من به حضرت گفتم: «ای پسر رسول خدا! آیا به راستی به خاطر اهداء یک

شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟!»

امام علیه‏السلام فرمود:

«کمال الجود بذل الموجود.»

«نهایت بخشش آن است که تمام هستی خود را ببخشی.»

و آن کنیز از مال دنیا جز آن شاخه‏ی گل را نداشت. خداوند در قرآنش فرموده:

«و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها.»[1] .

«هر گاه کسی به شما تحیت گوید او را همان گونه و بلکه بهتر پاسخ دهید.»

پاسخ بهتر بخشش او، همان آزاد کردنش بود.»[2] .

*******

پاورقی:1-سوره نساء ،آیه86----2- مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب،ج4ٌ18



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 89/6/3 :: ساعت 5:30 عصر )
»» در بیان افتخارات وبرتری امام حسن مجتبی(ع)

در بیان افتخارات وبرتری امام حسن مجتبی(ع)

می‏گویند امام حسن بن علی (ع) روزی بر معاویه وارد شد در حالیکه عده‏ای در مجلس نشسته بودند در این هنگام در حضور امام حسن (ع) هر یک از ایشان بر بنی هاشم فخر می‏فروختند و بنی هاشم را به غیر پدرشان نسبت می‏دادند و در نسب ایشان شک می‏کردند و چیزهایی می‏گفتند که در آن نسبتهای بدی به حسن بن علی می‏دادند و این سخنان را از حد گذراندند.

امام حسن بن علی (ع) در جواب فرمود: من شاخه‏ای از بهترین شاخه‏ها هستم، پدران من گرامی‏ترین مردم عرب هستند، فخر و بزرگی و نسب والا برای ماست و سخاوتمندی و بزرگواری در اصل و ریشه ماست، از بهترین درختی که در اوج رشد و بالندگی می‏باشد و میوه‏های پاک و پاکیزه و بدنهایی استوار و راست قامت که اصل اسلام و علم نبوت از این شجره است، مادر بلندای قله‏ی افتخاریم و در مقام عزت ریشه‏دارترین هستیم، دریاهای گسترده‏ای هستیم که خشک شدن ندارد و کوه‏های بنلد ما را تحت تأثیر قرار نمی‏دهد.

در این هنگام مروان گفت: از خود تعریف بسیاری نمودی و مغرور شدی و فخر فروختی ای وای بر تو ای حسن ما بخدا از اربابان و بزرگان قوم و عزیزترین فرماندهان هستیم، به ما فخر مفروش که عزت و شرف تو مانند عزت و شرف ما نیست و بزرگی تو مانند بزرگی ما نیست سپس شعری را بدین مضمون خواند:

شفینا أنفسنا طابت و قورا 

فنالت عزها فیمن یلینا

                             فابنا بالغنیمة حین ابنا 

                            وابنا بالملوک مقرنینا

سپس مغیرة بن شعبه شروع به سخن کرد و گفت: پدرت را نصیحت کردم ولی نصیحت ما را قبول نکرد، اگر از قطع رابطه با آشنایانم اکراه نداشتم، به لشکر شام ملحق می‏شدم، پدرت می‏دانست که من در نقشه و طراحی و تصمیم‏گیری برترین قبیله قیس و ثقیف هستم و برترین آنها در تجربه اداره و فرمانروایی قبایل می‏باشم.

پس امام حسن (ع) شروع به سخن نمود و گفت: ای مروان تو تصور کردی من ترسو، ناتوان و عاجز هستم، آیا گمان می‏کنی من از خودم تعریف می‏کنم و خودستایی می‏کنم، در حالیکه پسر رسول خدا (ص) هستم، آیا گمان می‏کنی به خود مغرور شده‏ام، در حالیکه سرور جوانان اهل بهشت هستم و بدرستیکه کسی فخر می‏فروشد و تکبر می‏کند که بخواهد خود را بزرگ نشان دهد و خود را بزرگ نماید وای بر تو مروان، کسی تکبر می‏کند که بخواهد خود را برتر نشان دهد اما ما اهل بیت رحمت هستیم، ما معدن کرامت و بخشش هستیم، ما جایگاه و اصل نیکی و گنج ایمان هستیم، ما پیکان تیز اسلام و شمشیر دین هستیم، مادرت به عزایت بنشیند، آیا ساکت می‏شوی قبل از آنکه از کودکیت بگویم؟ و یا اینکه از علت نامگذاری تو به میسم سخنی بر زبان بیاورم که در این صورت از اسم خودت بیزار شوی، اما اینکه گفتی ما صاحبان غنیمت و ملک بودیم آیا بگویم از روزهایی که در جنگ پا به فرار می‏گذاشتی و در حال جزع و فزع از نبرد دوری می‏کردی؟ پس غنیمت تو، فرارت بود و طلحه را فریب دادی و او را کشتی و خودت را نجات دادی چه بی‏حیا و بی‏شرمی ای مروان.

مروان سرش را پایین انداخته و برگرداند و مغیره مبهوت تماشا می‏کرد که امام حسن (ع) به او نگاه کرده و متوجه او شد و فرمود: ای پست فطرت، ثقیف چه ربطی به قریش دارد که تو به آنها افتخار می‏کنی؟ فکر می‏کنی من اینها را نمی‏دانم؟ من پسر بهترین بانوان هستم، من پسر سرور زنان هستم که رسول خدا (ص) ما را به علم خداوند تبارک و تعالی تغذیه نمود و به ما تأویل و تفسیر قرآن را آموخت و مشکلات احکام دین را یاد داد، سرافرازی روز قیامت و بهشت و کلمه‏ی بلند سرافراز توحید، افتخار و برتری مقام برای ماست و تو از مردمی هستی که در جاهلیت نسب و پدر ایشان معلوم نشد و در زمان اسلام هم چیزی نصیبشان نگشت، برده‏ها و بنده‏های فراریی بودید که هیچ افتخاری در زندگی نداشتید، نه در مبارزه با شیران و نه در دفاع از نزدیکان.

ما از بزرگان هستیم، ما حامی و پشتیبان از پاافتادگان و بیچارگان هستیم که از فرط غیرت و مردانگی از نوامیس اسلام دفاع می‏کنیم، از دامان عزت و شرف ما ننگ و بدنامی بدور است و من پسر سرور زنان بزرگوار و سخاوتمند و پاک هستم.ای مروان تو اشاره کردی به وصی بهترین پیامبران در حالیکه علی (ع) به عجز و ناتوانی تو بیناتر و به ظلم و ستم تو آگاهتر بود، تو سزاوار آن بودی که از سوی علی (ع) طرد بشوی در حالیکه فریب و مکر از چشمانت پیداست هیهات که گمراهان برای خود یاوری پیدا کنند و تو خیال کردی اگر در صفین بودی در فریب و مکر از قیس و ثقیف برتری پیدا می‏کردی؟ مادرت به عزایت بنشیند به چه می‏بالی به ناتوانیت در پیش آمدها یا فرارت از درگیریها؟ بدان بخدا قسم اگر دست امیرالمؤمنین به تو می‏رسید، می‏دانستی که هیچ مانعی تو را از او مصون نگاه نمی‏داشت و بلائی به سرت می‏آورد که به جزع و فزع می‏افتادی، اما اینکه طایفه قیس مکار و زرنگ هستند، طایفه قیس به تو چه ارتباطی دارد شما بردگان خواری هستید که با هم دشمنی می‏کردید آنوقت شما را ثقیف نامیدند، حساب خودت را از بقیه جدا کن که تو از مردان آنان نیستی تو از راه شراکت (چند مرد با یک زن) بوجود آمده‏ای و از تداخل نطفه‏ها شکل گرفتی و با جنگ و اختلاف ترا به یک جهت نسبت دادند. اما اینکه از حلم و بردباری ثقیف حرف زدی، کدام حلم و بردباری را از برده‏ی ضعیف بردگان ادعا داری؟ و بعد آرزوی ملاقات امیرالمومنین علی (ع) را در جنگ ادعا کردی در حالیکه شیر شجاع میادین جنگ، سهم مهلک و کشنده‏ی مشرکان، که پلاس پوشان را بهنگام نیزه پراکنی توان مقاومت در برابر او نبود، پس چگونه شتران بر او جرأت داشته باشند و سرگین گردانان در مقام و شخصیت به او برسند. اما اصالت و ریشه تو ناشناخته و طایفه‏ات نامعلوم و انعقاد نطفه تو (شکل‏گیری تو)مانند جفت‏گیری حیوان دریایی با حیوان خشکی می‏ماند بلکه در اصالت و نسب از این مثال هم دورتری پس مغیره از جای خود پرید.

امام حسن (ع) گفت: ما مغروریم از اینکه با بنی امیه صحبت کنیم پس از آنکه بردگان و متکبران پست بنام بنی امیه حرف زدند.

در این هنگام معاویه گفت: برگرد ای مغیره اینان فرزندان عبدمناف هستند که در برابر ایشان سروران شجاع و دلیر تاب مقاومت نداشته و با افتخارترین ایشان توان ایستادگی ندارند، سپس معاویه حسن بن علی (ع) را به سکوت قسم داد و از او خواست که دیگر سخن نگوید پس حضرت ساکت شد و دیگر سخن نگفت.(1)

*******

پاورقی:1- احتجاجات وگفتگوهای امام حسن(ع)،ص121



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( سه شنبه 89/6/2 :: ساعت 5:55 عصر )
»» معجزه امام حسن مجتبی (ع)

داستان دوستان

معجزه امام حسن مجتبی (ع)

از جمله معجزاتی که آن حضرت آشکار نمود ثمر و میوه گرفتن از درخت خشک

 و بی‏برگ به اذن خدای متعال بود. محمد بن صفار در بصائر الدرجات به اسناد

 خود از ابی‏عبدالله امام جعفر صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: امام حسن

بن علی (ع) برای عمره از خانه خارج شد و مردی از فرزندان زبیر همراه آن

حضرت بود که قائل به امامت زبیر بود، پس هنگامی که در یکی از منازل بین راه

برای استراحت توقف نمودند به زیر درخت نخلی خشک که از بی‏آبی خشک

شده بود نشستند، زیر آن نخل بی‏ثمر فرشی برای امام حسن (ع) گستراندند

 و برای آن مرد زبیری به درخواستش زیر درخت نخل دیگری فرش گستردند،

پس مرد زبیری در حالی که سرش را بلند کرده بود گفت: کاش این درخت رطبی

داشت و ما از آن می‏خوردیم.

امام حسن (ع) فرمود: آیا هوس رطب کرده‏ای؟ مرد گفت: بله، امام حسن (ع)

 دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و دعایی خواند که مرد زبیری مضمون آن

 را نفهمید پس نخل خشکیده سبز شد و به حال اولش بازگشت و برگ و میوه

 و ثمر داد.

امام صادق (ع) فرمود: مرد ساربانی که با ایشان بود از این جریان متعجب شده

 و از تعجب تلوتلو می‏خورد و می‏گفت: بخدا قسم که سحر و جادو نمود.

آنگاه امام حسن (ع) فرمود: ای وای بر تو این جادوگری نیست و لکن دعای پسر

 رسول خدا (ص) است، که اجابت شده است.

امام صادق (ع) فرمود: پس از نخل بالارفتند تا اینکه هر چه ثمر بر آن بود بریده و

 به پائین آوردند و برای همه کفایت نمود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( یکشنبه 89/5/31 :: ساعت 7:26 عصر )
»» فخر کاینات

فخر کاینات

ای آن که جلوه‏ای ز جمال خدا تویی 

فرزند فاطمه، حسن مجتبی، تویی

                      پور علی و سبط نبی، فخر کاینات 

                     نور و سرور چشم و دل مرتضی، تویی

میلاد تو به نیمه‏ی ماه خدا بود 

یعنی که جلوه‏ای ز کمال خدا تویی

                   حسنت چنان شبیه پیمبر بود، که من 

                   در بحر حیرتم که مگر مصطفی تویی؟!

بعد از علی به مسند حق، بهر مسلمین 

رهبر تویی، امام تویی، پیشوا تویی

                  شادی‏فزای خانه‏ی وحیی، که بر نبی 

                  آن کوثری که کرد خدایش عطا، تویی

هنگام رزم، همچو علی تیغ می‏زنی 

هنگام صلح، مظهر صلح و صفا تویی

                در راه پایداری قرآن، ز دست خلق 

               آن کس که خورد خون جگر سالها، تویی

آن قهرمان، که با همه‏ی قدرت از عدو 

بهر خدا شنید بسی ناسزا، تویی

                در بحر پرتلاطم و طوفان حادثات 

                در کشتی نجات بشر، ناخدا تویی

صلح تو شد، مقدمه‏ی نهضت حسین 

بنیانگذار واقعه‏ی کربلا، تویی

                «خسرو» به غیر درگه تو رو کجا کند؟ 

                ای آن که با ضمیر همه آشنا تویی(1)

******

پاورقی:1- شعرازسیدمحمدخسرونژاد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( یکشنبه 89/5/31 :: ساعت 6:12 عصر )
<   <<   6   7   8   9      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 74
>> بازدید دیروز: 157
>> مجموع بازدیدها: 1498350
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [190]
داستان وحکایت [172]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [104]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [192]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب